هم نفس با من بمان...
روانشناسی ماه های تولدوگل ها خرداد:گل یاس سفید تیر:گل بنفشه شهریور:گل داوودی مهر:گل زنبق آبان:گل ارکیده آذر:گل مریم دی:گل همیشه بهار بهمن:گل گلایل اسفند:گل نرگس داستان زیبایی که مرد عشق خود روباصادقانه ترین راه به زن وپسرش بیان میکند...
بعد ازاین جدایی دل به کسی نمیدم،بی تو تنها اسیرم،شب جشن وصال تو شده مرگ آرزوهام،من بی تو میمیرم،من امشب می میرم ولی آروم نمی گیرم.دیگه دل به هیچکی نمیدم!! . خیلی وقته اینجاپرسه میزنم اگه حتی تو جوابموندی تسلیت قلب صبورم دیگه اون دوست نداره پس تواشکاتو نگه دارغم تویکی دوتا نیست
شهادت جان سوز مولای عاشقان،مولای متقیان،الگوی کمال و عدالت را از صمیم قلب به پیشگاه حضرت ولی عصر(ع)و امشب این دل یاد مولا می کند مظلومیت علی(ع) ای تکیه گاه وپناه دوستت دارم کوچه در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید. یادم آمدکه شبی با هم از آن کوچه گذشتیم. ساعتی بر لب آن جوی نشستیم. آسمان صاف وشب آرام. یادم آیدتو به من گفتی:(از این عشق حذر کن! با تو گفتم:(حذر از عشق؟ندانم روز اول که دل من به تمنای تو پرزد باز گفتم:(تو صیادی ومن آهوی دشتم! اشکی ازشاخه فروریخت! رفت درظلمت غم آن شب وشبهای دگرهم! بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم... زندگی مویزاری ازهر الوانست می گویند عشق همه چیز است نه یک چیز.عشق معنی ندارد تعریف دارد.عشق را نمی توان توصیف کردباید آن راتجربه کرد.می گویند عشق بیداری است نه خواب.عشق را می توان پیدا کرد می توان عشق را گم کرد.عشق را درآتش در آب جاری جویبار ودربالهای گشاده قاصدک روی بال پروانه ورقص شاپرک جستجو کردو در فرود نرم شاپرک روی گلبرگها دید.عشق را درمعلق زدن ماهی درتنگ بلور در صدای آوازبلبل ودرهر کلمه مصرع وبیت شعر حافظ ومولوی...لمس کرد.عشق خود زندگیست ودر رگهای زندگی جاریست.زندگی مویزاریست الوان مملو ازخوشه های سبزو سرخ و زرد.حبه هایی که به بار می نشینند وسرخ رنگ می شوند و حبه هایی که کالند ولبریز آرزو.ما برای حبه های کال زندگی میکنیم به خاطر چیدن خوشه های آرزو عاشق می شویم وعشق می ورزیم ومعشوقه می شویم.ما امیدوار زندگی میکنیم تا زمانی که سبز دانه های آرزو ارغوانی شوند وشرابی.خلاصه عشق را نیازی به تعریف نیست بلکه باید آن را زندگی کرد ودید.چه کسی نمی داند بازی عشق دو هم بازی برابر می طلبد.عشق معشوق می خواهد وعاشق مشتاق می طلبد. دستهایم از دامن زندگی آویخته تاریک بود اماهول آور نبود دریا بود عمارتی ریبا چندشعرزیبا ازمریم حیدرزاده... غصم از این نیست دلت آمد... تومثل چشم دریا عاشقی وپاک وبارانی به یادچشم های تو تفال می زنم امشب تورا جان همانی که جدایت کردازچشمم عجب روزقشنگی بود روزآشناییمان همه بردنداز خاطرمرا من ماندم وچشمت چه زوداز یادبردی آن قرار روزاول را تمام شمعدانیهابرایت اشک می ریزند وعادت دردسنگینی ست وقتی اوج می گیرد تماشا می کنم این قصه رازیبای من اما توگم شدی دوباره قسم دادم خدا روبه ماه وبه ستاره به اون بنفشه هایی که مخصوص بهاره یه شب خدابه من گفت تو رو واسم میاره چه کم بود عمر این فصل من وتو ونظاره خلوتی باآسمون چته آسمون دوباره اشک نریزاخماتو واکن می گن اشک اگه بریزی اونی که گذاشته رفته انقدر بارون می ریزی که دیشب بوده تابستون دلتوبزن به دریا یاشاید خدابخواد و اگه اون یه کم دوست داشت دعاکن خدا تلافی اگه بی وفانبود که اونی که بشکنه اما آسمون دیگه تموم کن که خدای آسمونا به هم نمی رسیم تولحظه های زردم توغم دلواپسیم چه کنارم بودی وچه رفته بودی راه دور حتی وقتی به زبون اومدی وگفتی ببین یه چیزی بهم می گفت تو مث معبدمی مونی اومدم یه شب کنارپنجره باکلی بغض که بریدیه جوری به مردم این دنیا بگید زیباترین سلام ها را بربالین قشنگترین فرشتگان آسمانی می بندم تادر مقابل عزیزانم به پرواز درآیند امیدوارم پذیرا باشید....سلامی دوباره به همه ی شما دوستان خوب.... باز چند روزی را یارفته بودم سفریا با دوستام بودم وقت نشد سری به وبم بزنم.......امیدوارم از خوندن مطالب تکراری خسته نشده باشید....دوستون دارم زیاد نمیدونم از کجاشروع کنم قصه ی تلخ سادگیمو؟!نمیدونم چراقسمت می کنم روزهای خوب زندگیمو؟!نمیدونم چرا همش بایداز غم بنویسم؟!نمیدونم چقدرباید رنج بکشم؟!چرا اول قصه همه دوستم میدارن وسط قصه میشه سربه سرم میزارن تا میخوادقصه تموم شه همه تنهام میزارن...!!! بیزارم از این همه نیرنگ وبدی از این همه بی وفایی ونامردی!! میتونم مثل همه دو رنگ باشم دل نبازم...میتونم مثل همه یه عشق بازی بسازم که بایه نیش زبون بترکه وخراب بشه...میتونم بازی کنم باعشق واحساس کسی!!میتونم درست کنم ترس دل ودلواپسی...میتونم دروغ بگم تا خودموشیرین کنم...میتونم پشت دلا قائم بشم کمین کنم...!!! ولی با این همه حرف ها باز منم مثل اونام یه دروغگو میشم وهمیشه وردزبونام...یه نفرپیدا بشه به من بگه چیکار کنم؟!با چه تیری اونی که میخوام شکار کنم؟!من ازچی باید بفهمم چه کسی دوستم داره!!توی دنیا اصلا عشق واقعی وجود داره؟؟؟دیگه هیچ قصه ی عاشقی راباور ندارم...متنفرم ازهرچی کلمه عشق هست وازهرحرف عاشق ومعشوق که همه چی دروغ هست وبس!!! اگر باید ببازم من قسم به عشقمون قسم...
شماگاهی بدون فکر قبلی کاری راانجام می دهید.بسیار رک گوهستیدو عاشق مسافرت! اشتیاق زیادی برای زندگی کردن داریدو پشتکارتان خوب است.
اردیبهشت:گل نسترن
فردی صبورو پرطاقت هستید واراده بسیار قوی دارید.دوست دارید کارها رابه آهستگی ولی به طورجدی انجام دهید.خجالتی هستیدوقابل اعتماد.سعی می کنیداز
مشاجرات دوری کنید.
رفتاربد دیگران سریع می گذرید.برای رفاقت ارزش زیادی قائلید.
فردی با محبت،خونگرم،دلسوز اما کمی عصبی هستید.غالبا از کمبود اعتماد به نفس رنج می بریدوکمی نیز احساس ترس در شمادیده می شود.برخی اوقات
مردم از اخلاق خوب شما سوء استفاده می کنند.
برخی اوقات رگه های نامهربانی در شمانمایان شده که این مسئله دیگران را آزار می دهد.
دارید.میل زیادی برای زندگی درشما موج می زندو ازانجام هرکاری لذت می برید.
شماست.توانیی استثنایی درسازماندهی کارهایتان دارید.
شاد می شویداما خود به سختی به آرزوهایتان دست می یابید.
سازشود.اما درموردعشق صبور هستید.همواره اهدافی برای دستیابی داریدو واقعابرای رسیدن به آنها تلاش می کنید.
دارید می دانید.بین دوستان محبوب هستید ودرخانواده نظرشما بر دیگران ارجحیت دارد.
.
.
دیگر به هوای لحظه دیدار
دنبال تو دردبه در نمی گردم
دنبال تو ای امید بی حاصل
دیوانه وبی خبر نمی گردم.
.
.
.
چیستم؟لبخندپرملامت پاییزی غروب درجستجوی شب که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات گمنام وبی نشان درآرزوی سرزدن آفتاب مرگ...!
.
.
.
امشب این خانه عجب حال وهوایی دارد
گپ زدن با درودیوار صفایی دارد
همه رفتند ازاین خانه به جز غم من
بازم این یار قدیمی چه وفایی دارد!
.
.
.
وقتی خدا در دلهای شکسته جای دارد...
چرابه دستان کسی که بارها دلم راشکست
بوسه نزنم...؟
.
.
.
ای معنی انتظار،یک لحظه بایست.دیوانه شدن به خاطرت کافی نیست؟؟
.
.
.
دل اگر کوچه ی عشق است وصفا دل اگر کلبه ی جان است و وفا
دل اگر سیرکند در عرش اعلا باز طلب یار کند در شب تنها
.
.
.
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی،آخر
ای ماه تو همدرد من مسکینی،همه درچشمه مهتاب غم ازدل شویند،
امشب ای ماه تو هم ازطالع من غمگینی...
.
.
.
هر رهگذری محرم اسرارنگردد،صحرای نمکزار چمن زار نگردد،هرجا که رسیدی طرح رفاقت مکش ای دوست،هربی سروپا یاروفادار نگردد.
.
.
.
ای که ازتازگی زخم دلم تازه تری،
یعنی ازقصه دلتنگی من باخبری؟
مثل مهتاب که از خاطر شب می گذرد،
هرشب آهسته ازآفاق دلم می گذری.
.
.
.
جای رد پاتو،نیستی وبوسه میزنم
من بازم باعکس تو حرف میزنم
سهم اون یه عشق تازه سهم توطناب داره
پانذارروی غرورت جای اون به زیرپا نیست
تمام مسلمانان وعاشقان پدریتیمان تسلیت می گویم...التماس دعا
لیلة القـدر است و احیا می کند
بشنو ای گـوش دلها بی صدا
نغمه ی فـزت و رب الکعبه را
میگفت:درشگفتم که امروز خورشید چرا از دمیدن شرم نکرد؟
چرانگذاشت خاموشی شب دیجور کوفه برآن فاجعه بزرگ سایه افکند؟
چرا بامدادی را پدید آورد که ازصدشب تاریک تیره تر بود؟
برای خورشید چه افتخاری بود دیدن فرق شکافته ی مولا؟
چه اصراری داشت به تماشای یتیمان دلگیر وماتم زده ی کوفه بنشیند؟
وبعد به خودشم پاسخ می داد:که شاید هم خورشیدمی ترسیدمبادا دگربار علی را نبیند!
بیمناک بود که مبادا مظلومیت علی درتاریکی شب کوفه گم شود.
پس برآمد تا نام علی بر ذهن ها ماندگار شود.طلوع کرد که وصیت مولا به فرزندانش را ببیند وبشنود.
دمید تا نور خدا راکه از خانه ی علی بر میخاست به جهان بازتاباند....
طلوع کرد که به تاریخ بگوید:درست است که علی اولین مظلوم است ولی آنچه از خود او مظلومتر است
مظلومیت اوست...!!!
ادامه مطلب...
زیباترین لحظه های
پرعصمت وپرشکوه
تنهایی وخلوت من!
دوستان گلم نظر یادتون نره...!
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره بدنبال تو گشتم
شوق دیدارتو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
باغ صدخاطره خندید
عطر صدخاطره پیچید:
پر گشودیم ودر آن خلوت دلخواسته گشتیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت.
بخت خندان وزمان رام.
خوشه ی ماه فروریخته درآب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب.
شب وصحرا و گل وسنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ.
لحظه ای چندبر این آب نظر کن!
آب آینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است!
باش فرداکه دلت با دگران است!
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن!)
سفراز پیش تو؟نتوانم
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی!من نه رمیدم نه گسستم.)
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم وگشتم!
حذر از عشق ندانم.
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم!)
مرغ شب ناله ی تلخی زدو بگریخت!
اشک درچشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم.
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم نه رمیدم...
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم!
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم...!
مملو غوره های ریز آویزانست
حبه هایی سبز و لب خندان
حبه هایی سرخ و چشم گریانست
زندگی خوشه آرزویست چندان
آویزه نوار جویبار عمر گذرانست
آویخته از شاخه های نازک درخت زندگی و
من دست نجات می جستم و
آن هنگام که چشمهایم زندگی راجستجو می کرد
تو را دیدم
که باسرانگشتانت از دستهای تردید آویخته بودی.
دستهایی که زمانی
هدیه ای بودند برای زندگی.
دستهایی که دیرگاهی برایم شکوفه های عشق می چید!
وبر گیسوان شب رنگم می نشاند.
ومن تو را درپس آیینه ی آرزوهایم می دیدم
که برایم دست می تکاندی و
خودم را می دیدم.
خدایا! چقدر قشنگ شده بودم!
خاطره ات شیرین تر از رطب
در جانم قطره قطره فرو می ریخت
دستهایی که مرا لمس می کرد
ویک بغل بوسه در تن احساسم می پاشید.
من تو را در امتداد شب میدیدم و
از پشت پنجره های خواب زده حسرت
که برای خواب رفتن غرور ثانیه ها می شمرد.
من تو رادر امتدادشمارش نفس های زنده ی باغ آرزوها میدیدم
تو را در اوج نخوت خودپرستی می یافتم
که بی صدا وباغمی قیر اندود
دانه دانه واژه های محبت راخاک می کرد
وخوشه چیده شده از شاخه مرده درخت زندگی
که با آه حسرت زده می پژمردند.
من وتو می دانستیم که عشق دو روی یک سکه بود.
من سرگشته تر از دل هرعاشق
وتو نادم تر از هرجفاکاری
خورشید عشق رادر قتلگاه غروب سرخ
بدرقه می کردیم
ودستهای انتقامجوی تو
هنوز هم از دامن خودپسندی آویخته بود.
وای که چقد از هم دور شده بودیم!...
اما غرق نمی کرد
من ذات جهان را
در چشم های تو دیدم
وگرنه می ترسیدم
از ماندن و
زیستن...
در این سیاره ی تاریک
نور معنی نجات است
وتو نوربودی
برای تو دعا خواهم کرد.
درچمن زاری بزرگ
کنار دریاچه های شیر
من آنجازندگی میکنم
با نامی ازانسان و
شکوهی از خدایان
اما حقیقت چیز دیگری ست
من
در جستجوی او
تنها به رویاها رسیده ام!!
که تورو
اون روزاسیر
ندیدمت
فقط دارم
دق میکنم
چون توروسیر
ندیدمت
ومن یک تکه ازدریا ولی نمناک وطوفانی
ببینم میروی آخراز اینجا یاکه می مانی
همین امشب بیادر کلبه ی سردم به مهمانی
چه شدحالا که ازآن انتخاب خودپشیمانی
توهم رفتی ویادت رفت نام من به آسانی
همان که قول دادی این پریشان رانرنجانی
اگرچه رفته ای وباردیگربرنمی گردی
ولی دیوانه ات هستم خودت هم خوب میدانی
دلت آمد دل گلهای باغم را بلرزانی
به من عادت نکردی طعم حرفم را نمی دانی
خدارا خوش نمی آمدکه این دل رابسوزانی
به چشمایی که هرشب اسیر انتظاره
به اون مهی که تنهاست مال شبای تاره
تورو آورد وکردی به چشم من اشاره
دنیاکوچیک بود اماتو گم شدی دوباره
کم آوردی بازستاره؟
به خدا فایده نداره
سبکت می کنه اما
کی ما روبه یاد میاره؟
به توشک میکنه مهتاب
ولیکن امشب بهاره
تابشی تنهای تنها
بکنه بهت اشاره
بی خداحافظی نمیرفت
سر قلبش درنیاره
واسه تو عزیز نمیشد
بمونه اون موقع یاره
گریه رو فقط دعاکن
هیچ روزی تنهاش نذاره
حتی وقتی که توگفتی هردوی ما بی کسیم
توتموم بی قراریا توی هم نفسیم
مادوتا تا آخرش برای همدیگه بسیم
مایه جوربرای همدیگه فقط مقدسیم
هم سپردم به ستاره هم سپردم به نسیم
مادوتا دیوونه ایم اما به هم نمی رسیم
به چشمای تو میبازم که باختم من
اگرباید بسازم کلبه عشقو
تو دستای تومیسازم که ساختم من
نیازم رابده پاسخ که دلگیرم
اثیروسوسه های نفسگیرم
نگاهم کردی وبستی به زنجیرم
نگیر از من نگاهت رو که میمیرم
همش برات دلواپسم
قرارنبوداینجوری شه
وبشی همه کسم
راستی چی شد؟چه جوری شد؟اینجوری عاشقت شدم؟
شاید میگم تقصیرتوست
تاکم شه از جرم خودم...
پیچک دات نت قالب جدید وبلاگ |