هم نفس با من بمان...
قلب شکستن هنرانسانهاست گرشکستی قلبی فردامی شکند دگری قلب تورا...!!! همه میگن تونیستی؛ همه میگن تورفتی،همه میگن که تونیستی،همه میگن که دوباره دل تنگمو شکستی...دروغه دیگه دیره واسه موندن؛ دیگه دیره واسه موندن دارم ازپیش تومیرم،جدایی سهم دستامه که دستاتو نمی گیرم تنهایی؛ به دردخویش می پیچم کس درمان نمی سازد «تقدیم به بهترینم» برگردبی توبغض فضاوانمی شود درصفحه ی دلم تونوشتی صبورباش بی توشکست پنجره ی روبه آسمان دریای توپناه نگاه شکسته است می خواستم بپیچم ازآن سوی دل گلی دردیست انتظارکه درمان آن تویی زیباترین گلی که پسندیده ام تویی بی توشکسته شدغزل آشناییم گفتی صبورباش وبه آینده هانگر شبنم گل نگاه مرابازشسته است گلدان یاس بی توشکست وغریب شد باران کویرروح مرامی بردبه اوج رفتی وبی تونام شکفتن غریب شد رویای من همیشه به یادتوسبزبود رفتی ودل میان گلستان غریب ماند یک قاصدک کنارمن آمدکمی نشست دلهای منتظرهمه تفدیم چشم توباد
من نشانی ازتوندارم امانشانی ام رابرای تومی نویسم، بگذارتابگریم چون ابردربهاران کزسنگ ناله خیزد روز وداع یاران هرکاوشراب فرقت روزی چشیده باشد داندکه سخت باشد قطع امیدواران باساربان بگوییداحوال آب چشمم تابرشترنبنددمحمل به روزباران بگذاشتندمارادر دیده آب حسرت گریان چودرقیامت،چشم گناهکاران السلام علیک یااباعبدالله الحسین(ع) دوستان وبازدیدکنندگان شهادت سالارشهیدان ویاران باوفایش را به همه ی شما عاشقان حسین تسلیت می گویم. من غلامى از غلامانتو هستم یا حسین(ع) از مىجام تو من مدهوش و مستم یا حسین(ع) از غم عشق تو در سوز و گدازم همچو شمع عاشقم پروانهام دل برتو بستم یا حسین(ع) بر مشام جان زدم از تربت پاک تو بوى از همه گلهاى خوشبو شامه بستم یا حسین(ع) تا زدم مُهر ولا از مِهر تو بر قلب خود مُهر هر بیگانه را چون بت شکستم یا حسین(ع) تا شدم در حلقه ى زنجیر عشقت من اسیر یوغ زنجیر اسارت را گسستم یا حسین(ع) گرچه دور از کربلایت ماندهام دارم امید رُقعه ى دعوت رسد از تو بدستم یا حسین(ع) چشمها باشد به لطف وجود و احسانت همه لطف بنما چون به امیدت نشستم یا حسین(ع) جز تو و مهر تو نبود در دلم هرگز خیال دست و دل از مردم بیگانه شستم یا حسین(ع) دوست دارم من بروبم تا غبار تربتت با مژه چون عاشق خاک تو هستم یا حسین(ع) گر شود اقبال یارم بوسه بر خاکت زنم جان دهم آنجا که من از غصه رستم یا حسین(ع) تقدیم به همه ی عاشقان پاکی که واژه ی تلخ خیانت را چشیده اند وبا آن زندگی کرده اند....!!! مگه ازت چی کم دارم که روزوشب ناز می کنی؟ فکرمی کنی ازم سری،بال داری،پرواز می کنی؟ توی ویترین زندگی هیچ وقت به روکسی ازدست بدهی...! در این پست میخوام براشما عزیزانم چندتا عکس متحرک وبسیار زیبابذارم امیدوارم خوشتون بیاد...راستی نظریادت نره!
آهو سرچشمه چراآمدی؟! تشنه ای یابه شکارآمدی؟! نه تشنه ام نه،به شکارآمدم عاشقم به دنبال یار آمده ام! آسمان دل من بارانی است! ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: آیدآیازمانی که دیگر :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: پرستش... سلام دوستان نازنینم مدتی بودکه بخاطرمشکلاتی نتونستم آپ کنم از اینکه به وبم سرزدین ممنون(البته وب خودتونه)خوشحال میشم اگه ازاین به بعدم باهام باشین وبا نظراتتان همراهیم کنید...دوستدار شماها:غزل دلم تنگ است امروزبیشتراز روزهای دیگردلم گرفته،به یادروزهای گذشته دلم گرفته وبه یادروزهای باهم بودنمان، ساعت هابه اندازه ی سالها،دقیقه هابه اندازه ی عمرم،ثانیه ها به اندازه ی مرگ سخت است.امازندگی باز زیباست،زیباست! اگردوستی بی رنگ نشود،زیباست. اگر عشق باخیانت تلخ نشود،زیباست. اگرعشق باغرور جمع نشود،دل ها وقلب هاازسنگ نشود، اگرنشود،زیباست...! بنام فریاد رس بی صدا بی اراده متولد میشویم و با حسرت زندگی میکنیم وسپس با حسرت میمیریم تولدم واصلا هیچ شوقی در دلم پر نمیزند وخوشحال نیستم ولبخند روی لبانم جایش را به اشک توی چشام داده،
چجوری دلت می یومدمنو اینجوری ببینی بازستاره هاچه نزدیک منو تو دوری ببینی...همه میگن که تورفتی ولی گفتم که دروغه!!!
همه میگن که عجیبه اگه منتظربمونم،همه حرفاشون دروغه
تاابد اینجامی مونم،بی تو بااسمت عزیزم اینجا خیلی سوت وکوره ولی خب عیبی نداره دل من خیلی صبوره...صبوره!!!
همه میگن که تونیستی،همه میگن که دوباره دل تنگموشکستی...دروغه!!
همه میگن که تورفتی،همه میگن که تومردی،همه میگن که تنتو به فرشته هاسپردی...دروغه،دروغه
تواین بارون تنهایی،دارم میرم خداحافظ...!!!
شده این قصه تقدیرم چه دلگیرم خداحافظ...دیگه دیره واسه موندن
دیگه دیره دارم میرم چقدراین لحظه هاسخته...جدایی ازتوکابوسه شبیه مرگ بی وقته
دارم توساحل چشمات دیگه آهسته گم میشم
برام جایی تودنیا نیست تواوج قصه گم میشم،خداحافظ...خداحافظ!!!
دلم ابری ترازباران،ولی باران نمی سازد
درودیوار می نالندبه حال زارو تنهاییم
ببین خودخواهی دل را،مراشادان نمی سازد
فروبستم لب هاراکه غم پنهان شود
لیکن میان این نگفتن هاغم آسان نمی سازد
درایام جدایی هایاران سفرکردند
فراق ودوری یاران دگرهجران نمی سازد
عزیزدل تومهمان کن دل غم دیده ی مارا
که دل جزچشم مست تو،زکس مهمان نمی سازد
یک شاخه یاس عاطفه پیدانمی شود
قلبم غبارداردومعنا نمی شود
غم درحریم آبی دل جانمی شود
هردل که مثل قلب تودریا نمی شود
امابدون توکه گلی وانمی شود
این دردتلخ بی تومداوا نمی شود
گل مثل چشم های توزیبانمی شود
این رسم مهربانی دنیانمی شود
پروانه که صبوروشکیب نمی شود
دل درکنار یادتو تنهانمی شود
گلدان بدون عشق شکوفانمی شود
امادلم بدون توشیدانمی شود
دیگرطلوع مهرهویدانمی شود
رفتی وحرفی ازغم رویانمی شود
دیگربهارمحوتماشانمی شود
گفتم که صبح این شب یلدانمی شود؟
امروزبی حضورتوفردا نمی شود
درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذارخیابان غربت راپیداکن،
کناربیدمجنون خزان زده وکنارمرداب آرزوهای رنگی ام!
درکلبه رابازکن وبه سراغ بغض خیس پنجره برو!حریرغمش راکناربزن!
مراخواهی دیدبابغضی کویری که غرق عصاره ی انتظارپشت دیواردردهایم نشست...!
:
:
:
شبی غمگین،شبی بارانی وسردمرادرغربت فردارهاکرد
دلم درحسرت دیداراوماندمراچشم انتظارکوچه هاکرد
به من می گفت تنهایی غریب است،ببین باغربتش بامن چه هاکرد
تمام هستی ام بودوندانست که درقلبم چه آشوبی به پاکرداوهرگز شکستم رانفهمید
اگرچه تاته دنیاصداکرد.
:
:
:
امشب ازقصه دل باتوسخن هادارم،حرف هاباتو
ازاین عاشق تنهادارم،قصه هادارم ازآن فرصت بی سامانی
ازهمان وقت که گفتی به دلم می مانی
مانده درخاطرت آن شعردرآن روزنخست؟!
نشودفاش کسی آنچه میان من وتوست؟!
یادداری که شدم خاطره درهرمحفل؟!
نقش کردم رخ زیبای تودرخانه دل؟!
کاش میشدتوهم ازخاطره حرفی بزنی
وقت تنگ است به قدرمژه برهم زدنی
امشب ای رمزنگاهت غزل رویایی
ای تمنای دل شب زده ی سودایی
بازمیخوانم ازآن غم که به جان من وتوست
پاسخم گوبه نگاهی که زبان من وتوست.
بنام خداوندی که عشق ونفرت را درکنارهم آفرید...بنام تک ستاره ی درخشان آسمان عشق...بنام تک صلیب کلیسای عشق...بنام تویی که خیانت رادردل عاشقان نهادی!
تویی که عشق رادشمن خیانت قرار دادی،چه گویم ازشبهای سردوبی ستاره،شبهایی که بی تو سپری شد.شبهایی که بی توسحرشد،چشمانم بارانیست ولی در دلم احساس شادی میکنم!نه...؟اشتباه نکن...خوشحال ازجداییمان نیستم ازاین خوشحالم که عشق چندین ساله ام راشناختم،ازاین خوشحالم که به ذات پلیدش پی بردم.میدانم که هم اکنون چه حال خوبی بعداز دوریمان داری؟چون دیگرمانعی برسرراهت نیستم.راحت باش...آزادباش که دیگرنیستم ونخواهم بود.
دیگرنمی توانی تکه هایی را که ازقلبم برجاگذاشته ای جمع وجورکنی!...وای چه احساس خوبی نسبت به خداپیداکرده ام!احساسی که هیچ وقت نداشتم...!نمی خواهم درخیال پرازخیانت وهوست فکرکنی که بعداز رفتنت تنها میشوم؟!نه!اصلاچنین نیست...تازگی هاکم کم به وجودخداپی میبرم،کم کم میفهمم که دیگرباکسی دیگه حرفها،دردهاوتنهایی هایم راتقسیم کنم که مطمئن هستم به پای حرفهایم خواهدنشست...!کاش باز به گذشته برگردیم،به گذشته هایی که من بودم وتو،وعشق من وتو!...
وقتی به گذشته فکرمیکنم وخاطره های باهم بودنمان رامرورمیکنم ازخودم بدم می آید!چراکه درطول این همه سال نشناخته بودمت!چگونه گول خنده هاوحرفهایت راخورده بودم،کاش کمی دل داشتی ومیفهمیدی که دراین همه سال چه کشیده ام،کاش میدانستی که خنده هایت سبب خنده هایم بودوگریه هایت سبب گریه کردنم.حیف که ندانستی،حیف که خیانت کردی،حیف که دوستت داشتم ونفهمیدی.
دیگرحالم ازعشق وعاشقی به هم میخورد.ولی بازم احساس میکنم هنوزکمی دیگراز عشقت دردلم جای مانده که مطمئن باش تامدتی دیگرآن رانیزبرمیگردانم.دیگرحرفی باتوکه واژه ی تلخ خیانت رابه سینه ام حک کردی،ندارم!دیگربه فکرانتقام نیستم چون مطمئن هستم روزی برمیگردی که آن روزمیفهمی دیگر منی وجودندارد.
دیگرعشقی نسبت به تووجود ندارد.دیگرقلبی که بخاطرتوبتپدوجود نداردچون توآن رابی رحمانه شکستی.
این راهمیشه به خاطربسپارکه بی دلیل این دلی راکه عاشقانه،عاشقت بودشکستی،به امید روزی که شکستن غرورت را ببینم.
«عاشقان راخوش دلی تقدیرنیست،باچنین تقدیربه تدبیرنیست. مست وخراب ازغم شدم،ذره ذره کم گشتم آب شدم!آخرآتشی زدی دل ویرانه را،سوختی بی پروا پرپروانه را! عشق من از من گذشتی،خوش گذر،بعدازاین حتی تواسمم رانبر! عاشقی رادیرفهمیدی چه سود،عشق دیرین گسسته تاروپود.بعدازاین هم آشنایت هرکسیست،باش بااو...!»
نگاه نکن که مال تو نیست،چون اون وقت
وسوسه ات میکنه که اونی روکه داری
خواهد آمدباران
ودل باغچه ترخواهدشد
وزمین دیگربار
رنگ گل هاوگیاهان را
رنگ زیبایی وشوق
رنگ شوروشروآزادی را
حس خواهدکرد
وزمین خواهد دید
که دراین وادی بسیارعقیم
دراین دل مرداب
بازهم فصل بهار
چون گل از لای لجن حتی،
خواهدرویید...
درزمین نام ونقش ازپلیدی نباشد؟
هرچه فریاد بد
مرده باشد؟
حاکم این زمین وزمان
عشق باشد؟
پرچم جاودان جهان
عشق باشد؟
هیچ نبود،بجزمهربانی؟!
آه باران!
بباروبشوی این پلیدی
نفرت ودردورنج وپستی
واین سیاهی ونامردی را
ازسروصورت زشت این نابکاران
زندگی رابده جلوه ای نو
وحشت آبادویران دل را
باردیگر
بکن چوگلستان!
ای شب!به پاس صحبت دیرین،خدای را بااوبگوحکایت شب زنده داریم
بااوبگوچه می کشم ازدرد اشتیاق شایدوفاکند،بشتابد به یاریم!
ای دل چنان بنال که آن ماه نازنین آگه شودزرنج من وعشق پاک من
بااوبگو که مهرتواز دل نمی رود هرچندبسته،مرگ،کمربرهلاک من
ای شعرمن!بگوکه جدایی چه می کند کاری بکن که در دل سنگش اثرکنی
ای چنگ غم،که از توبجزناله برنخاست! راهی بزن که ناله ازاین بیشترکنی
ای آسمان،به سوز دل من گواه باش کزدست غم به کوه وبیابان گریختم
داری خبرکه شب همه شب دور ازآن نگاه مانندشمع،سوختم،اشک ریختم؟!
ای روشنان عالم بالا،ستاره ها رحمی به حال عاشق خونین جگرکنید
یاجان من،زمن بستانیدبی درنگ یاپافرانهیدوخدارا خبرکنید!
آری،مگرخدابه دل اندازدش که من زین آه وناله راه به جایی نمی برم
جزناله های تلخ نریزد زساز من ازحال دل اگرسخنی برلب آرم
آخراگر پرستش اوشدگناه من عذزگناه من،همه،چشمان مست اوست
تنهانه عشق وزندگی وآرزوی من اوهستی من است که آینده دست اوست!
دلم به اندازه ی حجم قفس تنگ است
صدایم خیس باران است
نمی دانم چرادر قلب من پاییز طولانی است؟!
به یادروزهایی که باهم حرف میزدیم ومی خندیدیم.دیگر چاره ای جز حسرت وانتظاردوباره نیست.
دلم تنگ شده برای خیلی کسا وخیلی چیزا...
برای آرزوهای بچگیم که همش خدا خدامیکردم که بزرگ بشم؛آرزوهای شیرین وزیبایی در ذهنم پرورانده بودم!
دلم تنگ شده واسه دورانی که غمگین وناراحت بودم وبغض گلویم رامی سوزاند
همه دوروبرم رامیگرفتند ودلیل ناراحتیم را جویا میشدند ونازمو میکشیدند...
دلم تنگ شده؛برای کسی که وجودش درزندگی هرکسی بهترین هدیه ازسوی خداست
منم فقط یه لحظه دیدارش راآرزو میکنم،بعنوان هدیه ای از سوی خدایم برای تولدم!
چقدردلم برای دستهای نوازشگرش تنگ شده
چقدرنبودنش جسم وروانم رونابود کرده...
وحسرت نبودش ودوریش داره امونم رو میبره!!!
چه آرزوهای خوبی داشتیم برای روزهایی که انتظارمان را میکشیدند...
چه روزهای قشنگی که توصیفشان نتوان کرد اما حال خیلی خیلی ازم دور شدند وبه اندازه ابرها ازم فاصله دارند.
فقط خوشحالم که پا روی جای کسی نذاشتم وهمیشه دنبال جای خود بودم؛وحال میفهمم که
جایی تو ی این دنیای بزرگ ولی کوچک برای من پرشکسته نیست!حال می فهمم بزرگترین اشتباه زندگیم تولد است وپاگذاشتن تو این دنیا
اگر مشتاق زندگی بودم روزی که به دنیا آمدم گریه نمی کردم....!
پیچک دات نت قالب جدید وبلاگ |