هم نفس با من بمان...
تواضع یعنی ازروی متانت وتویعنی دل صدنسترن را دلت تفسیرخوبی های آبی ست نگاهت آسمان آبی وصاف نگاهت تاافق بی کینه وپاک فضای گرم دستان توای عشق تویعنی مرهم زخم پرستو تویعنی تاسحر درانتظار سپردم به تودریای دلم را دلم ازروی عشقی آسمانی حالا بدان توکه رفتی،درحسرت بازگشتت حالاتورا به شقایق دیگربیا کوچ کافیست اگرمی ماندی وتنهانبودم شبی پرسیدم ازخود،هستیم چیست دعایت میکنم خوشبخت باشی رفتی وبغض کرد بدون توشهر چشم اگرخیال داری دوستم بداری هم اینک دوستم بدار،حالا که زنده ام
برای دیدنت دیوانه بودن
زشهر سرخ تنهایی ربودن
وقلبت قصه ی ایثارشبنم
که می شویدزچشم غنچه هاغم
وچشمان تو دوماه نجیب است
پناه نسترن های غریب است
تویعنی راز درمان شکستن
عبورقاصدی زیبانشستن
توای افسانه ی ایثارخورشید
وجودش رابه چشمان تو بخشید
یک آسمان اشک آن شب،درکوچه پاشیده بودم
هرگز پشیمان نگشتم ازانتخاب تو ...هرگز
رفتی که شایدبدانم بیهوده رنجیده بودم
جای توبودم اگرمن،این باربخشیده بودم!
عروس آرزوخوشبخت می شد
وفکرش رابکن چه لذتی داشت
شکفتن روی باغ شانه هایت
به جز اشک و نیاز و یادو تقدیر
وحالا باصداقت می نویسم
همین هایی که من دارم،فدایت
توهم تنهابرای خود دعاکن
الهی گل کنددرآسمان ها
خلوص غنچه ی سرخ دعایت
بی توغروب میکنداز دیده ام بهار
تاآن زمان که بگذری ازکوچه ی دلم
ماغرق حسرتیم وهیاهو وانتظار...
منتظرنمان تابمیرم ونومیدانه روی مشتی خاک،اشک افسوس بریزی
ودرحسرت وکاش وای کاش ها بمانی...وازپس غروب ازپشت ابرها
وکوهها به دنبال طلوع دوباره ام بگردی!!
امروز دوستم بدارکه شاید فردا،دیرباشد...
پیچک دات نت قالب جدید وبلاگ |