اينجا در قلب من حد و مرزي براي حضور تو نيست
به من نگو که چگونه بي تو زيستن را تمرين کنم
مگر ماهي بيرون از آب ميتواند نفس بکشد
مگر مي شود هوا را از زندگيم برداري و من زنده بمانم
بگو معني تمرين چيست ؟
بريدن از چه چيز را تمرين کنم ؟
بريدن از خودم را ؟
مگر هميشه نگفتم که تو هم پاره اي از تن مني ...
از من نپرس که اشکهايم را براي چه به پروانه ها هديه مي دهم
همه مي دانند که دروري تو روحم را مي آزارد
تو خود پروانه ها را به من سپردي که ميهمان لحظه هاي بي کسي ام باشند
نگاهتت را از چشمم برندار مرا از من نگير ...
هواي سرد اينجا رو دوست ندارم
مرا عاشقانه در آغوش بگير که سخت تنهام