هيچ کس تنهايي ام را حس نکردلحظه ي ويرانيم را حس نکرددر تمام لحظه هايم هيچ کس
وسعت بغض گلويم را حس نکرد
در تب و تاب سكوت نيمه شبهيچ کس درد دلم را حس نکرد
در خزان جنگل عشق و اميدعاشقانه دل کندنم را حس نکرد
آن که سامان غزلهايم از اوست بي سرو سامانيم را حس نکرد
دوست مي داريم دوستان باوفا را تا ابد افسوس ...
هيچ کس معني حرفهايم را حس نکرد.